منN لحظه بدون مراقبت، دیپلمات های انگلیسی و فرانسوی 30 سال پیش ممکن است بی سر و صدا اعتراف کنند که می توانند خوشبختانه با یک آلمان تقسیم شده زندگی کنند. تقسیم آن ، هرچند ناعادلانه ، حاوی مشکل کشوری بود که ، به گفته هنری کیسینجر ، “برای اروپا بسیار بزرگ ، برای جهان بسیار کوچک” بود. پس از فروپاشی دیوار برلین در سال 1989 ، مارگارت تاچر تلاش کرد فرانسوا میتران ، رئیس جمهور فرانسه را در یک توطئه بی نتیجه برای جلوگیری از اتحاد مجدد اتحادیه اروپا و یا حداقل تأخیر در آن ، از ترس ایجاد آلمان بزرگ ، تعادل اروپا را به هم بزند یا حتی امنیت آن را تهدید کند. در میان رهبران اروپا فقط فیلیپه گونزالس ، نخست وزیر وقت اسپانیا ، بدون شک از آلمان متحد حمایت کرد.
با گذشت 30 سال – آلمان متحد در 3 اکتبر تولد خود را جشن می گیرد – ترس تاریک شرکای اروپایی آلمان برطرف نشده است. در حقیقت ، همانطور که اتحادیه اروپا برای جمع کردن خود از طریق یک بحران بحرانی جنگیده است ، آنها بیشتر از انعطاف پذیری آلمان از بی عملی آلمان نگران بوده اند.
در مقاله ای سال گذشته ، توماس باگر ، یک مقام دولت آلمان ، استدلال کرد که آلمان پس از اتحاد ، قرائت ساده لوحانه ای از پایان نامه “پایان تاریخ” فرانسیس فوکویاما را پذیرفت. به نظر می رسد پایان جنگ سرد پایبندی این کشور به جهانی را که در آن منافع ملی خماری از گذشته وحشیانه بود و سیاست خارجی در نهادهای چند جانبه قرار می گرفت ، تأیید کرد. وزرای آلمان اظهار داشتند که منافع آلمان و اروپا یکسان است.
این دیدگاه ها آلمان را به هدف اتحادیه اروپا ادغام ، نه تنها گسترش به شرق بلکه همکاری با فرانسه برای تعمیق روابط بین اعضای موجود. هدف “اروپای متحد” حتی در قانون اساسی وارد شد. یک ژنرال بوندسور اظهار امیدواری کرد که نیروهای آلمانی سوگند وفاداری به پرچم اروپا را ببینند. هلمت کوهل ، صدراعظم ، برای جلب رضایت فرانسوی ها ، از روی محکومیت موافقت کرد که آلمان را به خاطر یورو رها کنند. با این حال ، این ارز بر پایه های توتونیک ساخته شد: قوانین سختگیرانه مالی و یک بانک مرکزی (مستقر در فرانکفورت) با یک حکم واحد برای ثبات قیمت. هزینه جذب کمونیست سابق دست و پاگیر آلمان شرقی ، و بازار کار متلاشی کننده آلمان و مالیات های زیاد ، باعث شد تا پایان دهه 1990 اقتصاد هوا را نفس بکشد. اما به لطف اصلاحات کارگری و رشد بازارهای صادراتی در 2000s بیشتر جا افتاد. هنگامی که بحران اعتبار جهانی بحران یورو را در سال 2010 ایجاد کرد ، ممکن است اقتصاد آلمان آن را محکوم کند تا پاسخ اروپا را هدایت کند.
به نظر می رسید پاسخ آن این است که ارز توسط دولت های بی بند و باری مالی تضعیف می شود. (منتقدان مخالفت کردند که در واقع این مازاد عظیم آلمان بوده و تقاضای داخلی را سرکوب کرده است که بحران را دامن زده بود.) آلمانی ها در مورد خرد این شرکت تعجب کردند: یک نظرسنجی در سال 2010 نشان داد که 44٪ از آنها خواهان بازپرداخت Deutschmark هستند. آنگلا مرکل ، که از نظر روحی متناسب با جهش های بزرگ به جلو بود ، فضای کمی برای مانور داشت. وثیقه هایی که وی از طریق بوندستگ تحت فشار قرار داد بسیار بحث برانگیز بود ، اما با تحمیل ریاضت اقتصادی به کشورهای بدهکار ، بدبختی را تشدید کردند و فقط حساب را به تأخیر انداختند. کینه در آن کشورهای جنوبی بسیار زیاد بود. به نظر می رسید واحد پول واحد ، که آلمان را به اروپا متصل می کند ، برعکس عمل کند.
عدم تمایل آلمان برای اقدام قاطعانه در برابر یک چالش بزرگ بحثی مسخره برانگیز در مورد نوع “هژمون” را ایجاد کرد یا ممکن است امیدوار باشد که تبدیل شود. اما این بحثی نبود که آلمانی ها خودشان به دنبال آن بودند. دومینیک گپرت ، مورخ دانشگاه پوتسدام می گوید: “من اولین کسی بودم که از این اصطلاح استفاده کردم و سایر آلمانی ها به من گفتند ،” این را نگو ، برای ما هزینه دارد! “” در سال 2011 ، با شروع بحران یورو ، رادک سیکورسکی ، وزیر امور خارجه لهستان ، گفت که او بیش از قدرت خود از عدم فعالیت آلمان می ترسد. این اظهارات خارق العاده او را در خانه به آب گرم فرو برد اما به سختی در آلمان موج می زد.
در پایان آتش سوزی در منطقه یورو نه توسط آلمان بلکه وعده بانک مرکزی اروپا برای انجام “هر آنچه که لازم است” برای حفظ پول همراه است ، مهار شد: تعهدی که منادی یک سیاست پولی فعال است که آلمان ها را بیش از پیش عصبانی می کند. سپس بحران های دیگری پیش آمد که هر كدام آلمان در قلب خود بودند. پس از حمله روسیه به اوکراین در سال 2014 ، خانم مرکل شخص دیگری را هم صدا کرد اتحادیه اروپا اعضا برای حمایت از تحریم ها و همکاری با آمریکا و فرانسه برای مقابله با ولادیمیر پوتین. با این وجود آلمان در بحران مهاجران 16-2015 دو بار شرکای اروپایی خود را تحریک کرد: ابتدا با باز نگه داشتن مرزهای خود ، و سپس با معامله یک طرفه با ترکیه برای جلوگیری از آنها. اگر این رهبری بود ، به نظر نگران کننده بی نظمی به نظر می رسید.
رویدادها بیشتر از هم دور شدند Brexit ، که برای بسیاری از آلمانی ها رمز و راز بود و باقی مانده است ، کشور را با وزن بیشتری در داخل کشور ترک کرد اتحادیه اروپا اما به طور عجیب و غریب ، با کاهش مرکز ثقل باشگاه به سمت جنوب ، نفوذ کمتری دارد. برخی از کشورهای “جدید” اروپای مرکزی تغییر شکل استبدادی پیدا کردند. مهمترین آن بی احترامی پنهان دولت دونالد ترامپ در قبال دولت بود اتحادیه اروپا و تهدید ضمنی پس گرفتن تضمین امنیتی آن ، یکی از شرایط تاریخی آشتی اروپا.
فرانسه در زمان رئیس جمهور امانوئل مکرون سریعتر از آلمان با این مسئله سازگار شد. با این حال ممکن است نگرش آلمان تغییر کند. یک مقام می گوید مفهوم آقای ماکرون از “حاکمیت اروپا” یکبار باعث ایجاد لبخندهایی در برلین می شد ، اما امروز آلمان با غیرقابل پیش بینی بودن آمریکا ، یک محله آشفته اروپایی و تهدید رو به رشد چین به سرعت طرفداران خود را پیدا می کند. خانم مرکل با موافقت با اینکه اتحادیه اروپا باید 750 میلیارد یورو (880 میلیارد دلار) بدهی مشترک صادر کند و درآمد آن را ، بخشی از طریق کمک هزینه ، به کشورهای آسیب دیده توزیع کند. تضاد با عدم تمایل 12-12 2010 قابل توجه است.
تیموتی گارتون آش ، مورخ دانشگاه آکسفورد ، که می ترسد آلمانی ها علاقه خود را به این ایده از طریق اقیانوس اطلس از دست داده اند ، اظهار داشت: با وجود این ، حاکمیت اروپا بدون آمریکا یک شراره است. برای خوش بینان ، پیروزی جو بایدن در ماه نوامبر می تواند معامله جدیدی را پیش بینی کند که در آن اروپا در ازای تعهد مجدد آمریکا به ترتیبات چند جانبه – مانند توافق نامه آب و هوای پاریس و توافق نامه ، خود را به عنوان شریک آمریكا ، خصوصاً بر سر چین و امنیت تغییر موقعیت دهد. توافق هسته ای ایران – بسیار مورد احترام آلمان است. (اگر آقای ترامپ در انتخابات مجدد پیروز شود ، همه شرط بندی ها خاتمه می یابد)
این آسان نخواهد بود. جیم تاونسند ، مقام ارشد سابق اروپا در پنتاگون ، می گوید: “ما به آلمانی ها نیاز داریم كه از نشستن روی حصار جلوگیری كنند ، اما آنها كار سختی دارند زیرا دنیا آنطور كه دوست دارند نیست.” هزینه های دفاعی آلمان به سرعت در حال رشد است اما فاصله زیادی با هزینه های دفاعی آلمان دارد ناتو هدف 2٪ از تولید ناخالص ملی، و بخشهایی از نیروهای مسلح آن برای اهداف مناسب نیست. آقای سیكورسكی ، كه هم اكنون عضو پارلمان اروپا است ، می گوید كه انتقاد قبلی وی در مورد سیاست خارجی و دفاعی اعمال می شود ، جایی كه “آلمان همیشه خیلی دیر انجام می دهد”.
شاید سخت ترین توهم برای ریختن آلمان این باشد که تجارت و اقتصاد را می توان از ژئوپلیتیک عایق بندی کرد. همانطور که بسیاری از متحدان آن بحث می کنند ، خطوط لوله گاز از روسیه و ساخت چین 5G شبکه ها نیز پروژه های سیاسی هستند. فرانزیسکا برانتنر ، سبز ، می گوید: “اگر آلمان همیشه راه ملی را طی کند ، بقیه اروپا حاکمیت بیشتری نخواهند داشت” نماینده مجلس. این یک بحث ناراحت کننده خواهد بود. اما شن و ماسه در حال تغییر است ، و انتخابات سال آینده ، که در آن خانم مرکل ایستادگی خواهد کرد ، فرصتی برای زنده کردن آن فراهم می کند. ■
این مقاله در بخش چاپ اروپا با عنوان “بیدار شدن غول خواب اروپا” به چاپ رسیده است